نه چندان خوب

اصلا سرحال نیست لوپتو.چرا؟

آخه اصلا از دیروز عصر تا حالا چیزی بر وفق مرادش اتفاق نیوفتاده که بخواد باهاش حال و حول کنه.نمونه اش:

-دیشب خونه مادری رفته روی ترازو کلا از زار و زندگی و خودش ناامید شده.آخه یه ماه گذشته ایشون فقط یک کیلو کم کرده.حقشه خدائی،مث آدم که رژیم نگرفته واسه خودش برنامه گذاشته یه چیزای ممنوعیو ناخنک زده هی و بعضی روزام وحشی شده کلی شیرینی لومبونده.مسلمه نتیجه بهتر نمی ده.دیشب که دید اوضاع اینه نشست دو لپی کلی شیرینی حاج خلیفه ره آورد سفر مادری اینا رو خورد کیک یزدی،قطاب،نون برنجی،باقلوا +نون بربری محلی و ...شبم که دیر رسید خونه بی خیال تردمیل شد و بازم بجاش لومبوند.

-مادری امروز صبح زنگ زده،درد دل از بعضی کارای پدرجون،خوب اینم بالطبع موضوع دل انگیزی نیست.

-دیگه تا سه نشه بازی نشه.دودو هم عصری زنگ زد و تیر آخر و به هدف زد.خبر داد اون قضیه خوب خوبه فعلا کنسله.یعنی لوپتو اعصاب نداره الان،خوب شماها که قصدتون معلوم نیست چرا بچه رو الکی گول می مالین سرش،با احساساتش بازی می کنین تو روحیه اش اثر بد می زاره بزرگ شه میره معتاد پتادی چیزی می شه.دهههههه...جدا لوپتو از این کارشون خوشش نیومد کلی تو رویا بود واسه خودش این دو روزه،هی تو ابرا سیر می کرد حالا زدین پرو بال بچه رو نابود کردین.کیو می گه؟بابا همین مامان و بابا جون دیگه!

کارآموز،کلاس زبان،کیک یزدی!

۱-عرضم به حضور انورتون لوپتو از امروز یه دونه کارآموز واسش اومده.ایشونو یکی از اقوام دودو معرفی کرده بود.چند ماه پیش طرف زنگ می زنه به دودو که اگه هنوز فلان شرکت کار می کنی ببین تو واحد رایانه تون کارآموز می پذیرن؟دودو هم میگه "والا اونجا که دیگه نیستم" سپس بادی به غبغب انداخته و میگه "اما لوپتوئی دارم شدید IT Girl حالا بروم ریش نداشته ای گرو بذارم نزدش بلکه مقبول افتد" خلاصه دودو قضیه رو به لوپتو گفت و مقبول افتاد و نتیجه این شد که گفتم.این حضور یه موجود دیگه در کنار لوپتو تو واحد کلی بهش روحیه می ده.درسته که طرف آکبنده ذهنش تو کار و باید بالا سرش باشه و آموزشش بده اما قوت قلبیه طوری که لوپتو کلی پروژه اساسی تعریف کرده که با حضور این بنده خدا می خواد استارتشو بزنه حالا همه می گن مگه این که کارآموزا تو این شرکت طرحی نو دراندازن.می بینین بچه ام چقد ساده اس؟

۲-لوپتو امروز ساعت ۲:۳۰ بعدازظهر جهت حضور در امتحان تعیین سطح دوره IELTS از شرکت خارج شد.دیروز بعد شرکت با دودو رفت و ثبت نام کرد.خلاصه امتحان رو داد.این بشر تو این مدت همش سستی می کرد در این فقره و امروز خیلی کیفور گشته که بالاخره قورتش داد...قورباغه رو نه...امتحانو،آخه هر وقتم اسم تعیین سطح می شد یکم هول برش می داشت از طرفی دو سال بطور جدی دور و بر زبان نپلکیده از طرفی ام می گفت نکنه ردش کنن جلو دودو ضایع شه و کل تفکرات دودو در مورد سطح زبان لوپتو زایل شه،اما دیگه چقد تعلل؟ضایع شدنی است غیر قابل اجتناب!تازه موقع مراجعت به شرکت تو یه فروشگاه ZARA چیزای خوشگلی دید و دلش خواست

۳-لوپتو امروز بعد شرکت میره فرشته شو ببینه.مادری رو می گه دیگه!دیروزم رفتش با دودو مدارک O University رو پست کنه.چون از ساعت مرخصی بانکش استفاده می کرد هنوز وقت داشت لذا بعد اتمام کارشون یه سر رفت از عابر بانک پول گرفت بعد یه جوراب فروشی اون بغل بود رفتش و یه دونه socks به نیت مادری خرید که امروز می بره واسش.مادری کیک یزدی و باقلوا و کلی چیز میز گیاهی واسش گذاشته کنار!

۴-لوپتو باتفاق دودو دیشب یه مشاوره تلفنی دادن به یه بنده خدائی واسه ازدواج حالا سر فرصت می گه قضیه شو.

۵-لوپتو اینو باز باید بگه که خیلی خوشحاله بالاخره تنبلی رو گذاشت کنار و واسه زبان اقدام کرد.در حال حاضر شدید آمادگی داره واسه خوندنش.امتحان Listening و Grammar بودش.حدود ۱۰۰ تا سوال از مورد اول و فک کنم ۷۵ تا دومی تو حدودا ۵۰ دقیقه.لوپتو هم قربونش برم دریغ از یه ابسیلون مطالعه قبلی.این لوپتو از قبل عید قراره بره واسه زبان.قبل عید خودش رو مود نبود می دونس اگه بره هم صرفا تو دودر بایستی با دودو هستش و نتیجه ای نخواهد داشت.لذا نرفت و گذاشت هر وقت دلش خواست بره که اونم کشید به الان.

۶-دیگه اینکه مامان و پدرجون دودو یه پیشنهادای قاقولی دادن به این دو تا.لوپتو هم که بی جنبه می خواد دنبالشو بگیره آخه این دودو خیلی مظلومه،زیاد تو بعضی باغات سیر نمی کنه.لذا لوپتو باید مدیریت اوضاع رو به دست بگیره.امیدواره OK شه.خوب خیلی خوب می شه اگه بشه

پ.ن۱.کارآموز چند دقیقه قبل رفت.تپل،همکار لوپتو اومده می پرسه ایشون توصیه نامه داشته؟لوپتو می گه"نه" تو دلش می گه بابا انگار حرف لوپتو هم خوب خریدار داره تو این شرکت!

پ.ن۲.امروز پیرو درخواست دیروز آقای حسابرس لوپتو حلقه شو انداخت دستش که به آقا نشون بده.نه اینکه ایشون قبلا دیده تو دست لوپتو و هوس کرده واسه بانو ابتیاع کنه.امروز می گه خیلی قشنگه حلقه ات اما گرونه نمی تونم بخرم حالا بعدا می گیرم آدرسشو.نه اینکه لوپتو خیلی ام علاقه داره از طرحاش کپی برداری بشه.

اندر احوالات نمایشگاه کتاب

۱-یعنی واقعا لوپتو دیروز از دست رفت با اون حضور فعالش در نمایشگاه کتاب،بابا آخه این چه مدل نمایشگاهه؟چطور روتون میشه میون ساختمون نیمه کاره و کابلای برق کتاب نمایش بدین اونم از نوع بین المللی؟تنها جای دیدنیش پشت بام مصلی بود که الحق والانصاف View‌ بی نظیری به کوه داشت!البته پله هاش با اینکه ارتفاع هر پله کم بود بسیار غیراستاندارد می زد چون پاهای لوپتو و همکار درد گرفت.برن یاد بگیرن ۲۵۰۰ سال قبل اجداد پارسی مون تو تخت جمشید چه پله ای ساختن!لوپتو محض خالی نبودن عریضه یه دونه کتاب واسه واحد IT ابتیاع نمود.اما نتیجه این شد که ساعت ۸ شب برگشت شرکت کارت زد،خونه رسید جون نداشت،شام نداشت،از تو فریزر آبگوشت آورد تو مایکروویو ذوب کرد که آخرشم دودو دیده می گه"من گرسنه ام نیست" لوپتو هم از حرصش کلی خورد انگار نه انگار باید مثلا کم بخوره،تردمیل نرفت از زور خستگی،دودو رو تحویل نگرفت چون آبگوشت نخورد و باعث شد لوپتو کلی شو دور بریزه،۱۰:۳۰ خوابید،دودو اومد بخوابه هر چی حرف زد باز لوپتو تحویل نگرفت حقش بود،از خستگی نخوابید بلکه غشید!آخه واقعا یه دونه کتاب ISA Server که لوپتو جزوه شو داره می ارزید به اینهمه اتلاف وقت و انرژی؟یه عالمه غرفه کتب مذهبی ریختن اونجا آخه لوپتو نمی دونه دیگه از تو این آیات و احادیث متبرکه چی می خوان بکشن بیرون؟اونوقت دو تا غرفه خوب هم پیدا می شد اینقد از هر طرف مالونده می شدی که پشیمون می شدی از تفحص در بحر کتاب!حالا آخراش لوپتو داره خودشو می کشه به زمین و راه می ره یه عطر گل محمدی به مشامش خورده خفناک،بعد یک موجود ریشوی سیه چرده پشت کفش خوابونده اومده بهش کارت داده روش چی نوشته؟کتاب ملاقات با امام زمان در جمکران!!!ای خدااا..."هفت شهر عشق را عطار گشت،ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم" البته تو خمشم نیستیم به جان اغصر.

۲-لوپتو جدا داره با این وضع خوردنش به بن بست می رسه،آقا این از صبح تا ۶ بعدازظهر رو خوب پیش می ره،خانم متین جدی با پشتکار اما...امان از وقتی که می رسه خونه و چیزی مهیا نباشه یا مث دیشب له و لورده هم باشه دیگه مث قبایل قحطی زده به هر سوراخ سنبه ای سر می کشه و هر چی دم دستش بیاد می لومبونه،پسته مونده از آجیل عید،گردو،میوه،آخرشم آبگوشت فریز شده!این فجایع اگه به ورزش ختم شه باز یکم وجدان دردش کمتر می شه اما اگه مث دیشب به تخت ختم شه دیگه واقعا لوپتو میل داره بره پشت بام جهت یک فقره خودکشی!یه راه حل بدین واسه اون چند ساعت شب Please !

۳-اصلا تمام مشکلات ما از آمریکاس یعنی از دودوس!چرا دیشب لوپتو رو شام بیرون نبرد؟که اگه برده بود اینهمه خرابکاری به بار نمی آورد!

۴-مادری اینا دیروز راه افتادن البته حدود ظهر و قاعدتا دیشب رسیدن هنوز لوپتو زنگ نزده گفت خوب لالا کنن بعد.الهی لوپتو قربون فرشته خدا بره که رو زمین جا مونده!

فعلا همینا