بازم پراکنده!

۱-خرسی پریشب از منزل برادر برای نخستین university اپلای کرد.یعنی نتیجه می ده؟یعنی ویزا می دن؟

۲-امروز مادری زنگ زد از سفر که چیا می خواد لوپتو اونم که عشق جمع آوری هر چیزی که تو تهرون نمیشه Original شو پیدا کرد من جمله دارچین،گرد لیمو،آرد نخودچی،سبزی خشک شده،توت،انجیر و...

۳-ورزش ادامه داره اما نه با رژیم سخت بلکه سعی می کنه تغذیه اش درست باشه اگه شیرینی هم می خوره کم!

۴-آینده چی میشه؟یه سال دیگه مثلا؟چقد این سوالو تو سررسیداش می نوشت!الان دلش می خواد یه روز وقت بذاره بره تمام سررسیداشو حدودا می شه از سال...مممم...فک می کنه ۱۳۷۱ بشه...از تو انبار مادری بکشه بیرون و مرور کنه ببینه کجاها این سوالو پرسیده مطمئنا الان جواب خیلیاشو می دونه و می تونه جلو علامت سوال جواب بده!ای روزگار...افسوس دو سه ساله خوب ننوشته بخصوص خاطراتش با خرسیو!

۵-آقا همین الان save کنه باز نوشته هاش تیر تو پر نشن!

۶-آقا الان لوپتو خیلی نقشه ها تو ذهنشه واسه آینده یعنی می تونه؟البته به خودش ثابت کرده تا حالا که به حول و قوه الهی و البته اراده خودش تونسته!گاهی افسوس می خوره که تو ایامی یه جاهائی راهشو خوب انتخاب نکرده گر چه هیچ راهی دور نیست!

۷-شاید یهو دیگه ننوشت یا شاید style نگارششو عوض کرد مثلا رفت تو مود متکلم وحده!یادش بخیر سال اول راهنمائی امتحان مسابقه علمی بود تو دهشون از کتب درسی.بعد لوپتوی درسخون تو توضیحات کتاب ادبیات فارسی خونده بود:"متکلم وحده:من" "متکلم مع الغیر: ما" بعد تو امتحان تنها کسی که از بین دوستاش قضیه رو می دونست و به این سوال جواب داده بود اون بود.اون سال تو دهشون تو همین مسابقات اول شد.یه دفعه دیگه هم که رتبه آورد سال سوم دبستان بود.اون سالها یادش بخیر.داستان زندگی لوپتو با همه فراز و نشیبهاش...البته زندگی همه آدما وقتی داستان می شه شنیدنیه!نه؟مال بعضی ها شاید یه کوچولو بیشتر!

۸-این روزا خوب که نمیشه گفت عالی کار می کنه.

اینو دوس نداره!

وقتی کلی می نویسی و موقع ذخیره یهو می زنه اینترنت دقایقی قطع می شه و وقتی Refresh می کنی یه یادداشت با متن خالی تو کنترل پنلت می بینی،دلت می خواد باز برگردی به همون سررسیدهای قشنگی که جون می داد واسه ثبت خاطرات با دستخط خودت،بدون قطعی،بدون Refresh ،بدون واهمه از گفتن هر آنچه در ذهنت موج می زنه!

پراکنده

۱-لوپتو دو شبه که سعی می کنه شبا زود بخوابه تا تو روز بازدهیش بره بالا،گر چه یکی دو ساعتش تو تخت وول می خوره!اگه می تونس این ورزش رو هم کله صبح ترتیبشو بده چی می شد!

۲-لوپتو دیروز از چاکلت فروشیه نزدیک شرکت یک Dark Chocolate  و یه مدل تافی خیلی خیلی خومشزه ابتیاع نمود.دیگه نمی خواد خودشو به چار تا بیسکویت Digestive سرگرم کنه.در واقع نمی خواد خودشو از این همه شهد و شکر محروم کنه اما سعی می کنه به اندازه بخوره.

۳-بامداد امروز مامان جون خرسی از سفر عمره برگشته شب برن ببینن سوغاتی چی می خورن البته مامان جون بیشتر جهت عبادت رفته تا گشت و گذار و خرید.اونجا هم که اکثرا ماشینای دم هتل ایرانیا رو می برن یه مراکز خرید افتضاحی که می ری توش می گی صد رحمت به جنسای کوچه برلن خودمون،اگه بخوای خرید کنی از نوع واقعی اش بایستی با هزینه جیب مبارک تاکسی بگیری یا اگه همسفری داری که تجربه سفر قبلی داره و به آدرسها آشناس با همین ماشینای دم هتل بری دم مراکز خرید مذکور و از اونجا جیم شی بری مراکز خرید  جینگل مستان که احتمالا تو همون راسته موجوده اما تو ازش بی خبری.البته این فروشگاه های در پیت بدجوری چکت می کنن و اگه بفهمن مقصدت کجاس موقع برگشتن به هتل بهت گیر می دن و سوارت نمی کنن یا حتی کیسه های خریدتو دید می زنن و می گن تو که از ما خرید نکردی.آخه این جور فروشگاهها که دست و دل بازتر از ایرونیا تو سوغاتی خریدن گیر نمی یارن یه سری ون می فرستن دم هتلای زوار ایرانی تا اونارو مجانی ببرن فروشگاهشون و یه پورسانتی چیزیم به این ماشینا می دن.خوب معلومه وقتی از جیب اونا می ری جای دیگه خرید برخورد بهتری نمی بینی!مخلص کلام اینکه لوپتو نره تو توهم که ممکنه امشب یه مشت لباس مارکدار نی ناش ناش سوغاتی بگیره بلکه یه چیزی تو مایه های چادر نماز گل گلی و مهر و تسبیحه!البته مهم دیدن مامان جونه نه چیز دیگه!

۴-دیگه اینکه لوپتو از الان ذوق تعطیلات خرداد رو داره که برن یه سفر داخلی باحال!

۵-دیگه اینکه لوپتو سعی می کنه محیط کارو یه جای با صفائی فرض کنه و توش با انگیزه تر کار کنه،این واسه روحیه خودش بهتره!