خانه عناوین مطالب تماس با من

لوپتو

لوپتو

پیوندها

  • از قلب کویر(مرجان)
  • خاتون نامه

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • اگر نامهربان بودیم...
  • و من مسافرم ای بادهای همواره...
  • من از راه اومدم...
  • رفتن یا نرفتن!
  • دوباره می خوام شروع کنم!
  • می خوام بیشتر بنویسم...
  • برگ پانزدهم
  • برگ چهاردهم
  • برگ سیزدهم
  • برگ دوازدهم
  • برگ یازدهم...Happy Anniversary
  • برگ دهم
  • برگ نهم
  • برگ هشتم
  • برگ هفتم

بایگانی

  • تیر 1388 1
  • خرداد 1388 1
  • اردیبهشت 1388 3
  • فروردین 1388 1
  • اسفند 1387 1
  • بهمن 1387 2
  • مهر 1387 1
  • شهریور 1387 1
  • مرداد 1387 4
  • تیر 1387 6
  • خرداد 1387 6
  • اردیبهشت 1387 20
  • فروردین 1387 3

آمار : 28266 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • نه چندان خوب سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 16:00
    اصلا سرحال نیست لوپتو.چرا؟ آخه اصلا از دیروز عصر تا حالا چیزی بر وفق مرادش اتفاق نیوفتاده که بخواد باهاش حال و حول کنه.نمونه اش: -دیشب خونه مادری رفته روی ترازو کلا از زار و زندگی و خودش ناامید شده.آخه یه ماه گذشته ایشون فقط یک کیلو کم کرده.حقشه خدائی،مث آدم که رژیم نگرفته واسه خودش برنامه گذاشته یه چیزای ممنوعیو...
  • کارآموز،کلاس زبان،کیک یزدی! دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 17:22
    ۱-عرضم به حضور انورتون لوپتو از امروز یه دونه کارآموز واسش اومده.ایشونو یکی از اقوام دودو معرفی کرده بود.چند ماه پیش طرف زنگ می زنه به دودو که اگه هنوز فلان شرکت کار می کنی ببین تو واحد رایانه تون کارآموز می پذیرن؟دودو هم میگه "والا اونجا که دیگه نیستم" سپس بادی به غبغب انداخته و میگه "اما لوپتوئی دارم شدید IT Girl...
  • اندر احوالات نمایشگاه کتاب یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 10:04
    ۱-یعنی واقعا لوپتو دیروز از دست رفت با اون حضور فعالش در نمایشگاه کتاب،بابا آخه این چه مدل نمایشگاهه؟چطور روتون میشه میون ساختمون نیمه کاره و کابلای برق کتاب نمایش بدین اونم از نوع بین المللی؟تنها جای دیدنیش پشت بام مصلی بود که الحق والانصاف View‌ بی نظیری به کوه داشت!البته پله هاش با اینکه ارتفاع هر پله کم بود بسیار...
  • موضوع انشاء:شب خود را چگونه گذرانده اید؟ شنبه 21 اردیبهشت 1387 14:58
    البته بر همه ما دانش آموزان واضح و مبرهن است که خواب در زندگی چیز خوبی است و از آنجا که لوپتو تمام چیزهای خوب را دوست دارد او هم می خوابد و هر از گاه خواب هم می بیند که اصولا بعد از بیداری چیزی هم از خواب به خاطر نمی آورد.اما دیشب خوابی دید که به خاطرش هم مانده(گوئی می دانست اگر نبیند نمی تواند انشاء بنویسد)و برای حفظ...
  • خداحافظی...سلام! چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 17:08
    ۱-مسئول دفتر قسمت الان اومد خداحافظی داره میره مرخصی زایمان تا شش ماه دیگه!چقد زیاد به نظر میاد شش ماه اما تو چشم به هم زدنی میگذره...دختر خانمیه،یه جورائی پاک و خالص به نظر لوپتو میومد همیشه! ۲-دودو دم ظهری زنگ زد،چقد لوپتو روش کار کرده و این روزا ثمره اش رو می بینه،آخه هیچ وقت نمی دونست چه مدلی با حرفاش جو سنگین بعد...
  • همین طوری! چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 10:07
    ۱-یک کار مثبتی که از اول هفته جاری و خدا رو شکر رو به اتمام، لوپتو شروع کرده اینه که شبا کمی زودتر بخوابه که صبح مقادیری زودتر پاشه و سر کار هم به موقع برسه!خوب این قضیه بالطبع واسه لوپتو انقلابیه چون اصولا اون تو زندگیش به زود خوابیدن و زود پاشدن عادت نکرده کلا تو خانواده ای بزرگ شده که همیشه روزای تعطیل کرکره رو می...
  • بازم پراکنده! سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1387 14:08
    ۱-خرسی پریشب از منزل برادر برای نخستین university اپلای کرد.یعنی نتیجه می ده؟یعنی ویزا می دن؟ ۲-امروز مادری زنگ زد از سفر که چیا می خواد لوپتو اونم که عشق جمع آوری هر چیزی که تو تهرون نمیشه Original شو پیدا کرد من جمله دارچین،گرد لیمو،آرد نخودچی،سبزی خشک شده،توت،انجیر و... ۳-ورزش ادامه داره اما نه با رژیم سخت بلکه سعی...
  • اینو دوس نداره! دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 15:30
    وقتی کلی می نویسی و موقع ذخیره یهو می زنه اینترنت دقایقی قطع می شه و وقتی Refresh می کنی یه یادداشت با متن خالی تو کنترل پنلت می بینی،دلت می خواد باز برگردی به همون سررسیدهای قشنگی که جون می داد واسه ثبت خاطرات با دستخط خودت،بدون قطعی،بدون Refresh ،بدون واهمه از گفتن هر آنچه در ذهنت موج می زنه!
  • پراکنده یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 09:09
    ۱-لوپتو دو شبه که سعی می کنه شبا زود بخوابه تا تو روز بازدهیش بره بالا،گر چه یکی دو ساعتش تو تخت وول می خوره!اگه می تونس این ورزش رو هم کله صبح ترتیبشو بده چی می شد! ۲-لوپتو دیروز از چاکلت فروشیه نزدیک شرکت یک Dark Chocolate و یه مدل تافی خیلی خیلی خومشزه ابتیاع نمود.دیگه نمی خواد خودشو به چار تا بیسکویت Digestive...
  • Persian Cat چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 10:09
    خوب...جونم براتون بگه که لوپتو گند زد رفت،آقا این لوپتو هفته پیش که رفت رو ترازو ۲ کیلو کم کرده بود و کلی ذوق مرگ شد و این حرفا حالا دیروز رفته رو باسکول(؟)می بینه دوباره ۱ کیلو وزنش اضافه شده یعنی سرجمع با اونهمه عرق ریزون و کم خوری که کرده از قرار دو هفته ای یک کیلو تازه دیشبم که دیگه قاط زده بود،دو عدد شیرینی خورد...
  • تماسهای تلفنی روز سه شنبه لوپتو! سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 14:37
    ۱-لوپتو: سلام!من...هستم از دفتر مرکزی تهران،میتونم با آقای مهندس...صحبت کنم؟ آقای کارمند(با لهجه ترکی):سلام...آقای مهندس جلسه هستن.شما یه نیم ساعت دیگه مزاحممم...یه نیم ساعت دیگه زنگ بزنید! لوپتو: ********** ۲-خانم کارمند(مهندس برق در دهمین تماس طی دو روز اخیر جهت امانت گرفتن دوربین):سلام!دوربین که دستته؟کسی نبرده...
  • لوپتو و کارهایش! دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 15:04
    ۱-لوپتو فردا که بیاد دو هفته است که سعی کرده تغذیه اش اصولی باشه همراه با ورزش!خودشو کاملا محدود به برنامه رژیم نکرده و هر روز غذائیو که موجود بوده میل کرده اما خوب به میزان کم.حالا بره رو ترازو ببینه چه کرده.تا هفته پیش که دو کیلو کم کرده بود!امیدواره طی هفته اخیر جبران نشده باشه!دو سری هم مهمون داشته و بالطبع غذای...
  • سه شنبه نحس(۳) یکشنبه 8 اردیبهشت 1387 10:16
    خلاصه بعد کمی عقب و جلو کردن و در اومدن از اون وضعیت دیدن که ماشین نسبت به تصورشون کمتر صدمه دیده اما این سهل انگاری و پیشامدی که داشت زن رو حسابی پکر و عصبی نمود.در هر صورت راه افتادن سمت فرودگاه.زن داشت مسیری رو که مدنظرش بود چک می کرد که پدر گیر داد از مسیر همیشگی و قدیمی برن.اصولا پدر اگه مسیری از عهد احمدشاه...
  • سه شنبه نحس(۲) شنبه 7 اردیبهشت 1387 10:19
    ساعت ۷:۰۰ صبح زن با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار می شه البته اگه بشه اسم اون حالتو خواب گذاشت!خواهر خبر میده که مسافر شب رو تو یه هتل گذرونده و حالا زنگ زده ما بریم دنبالش و هزینه هتل رو هم تسویه کنیم چون مسافر هیچ وجه نقدی با خودش نداره.جریان از این قرار بوده که وقتی مسافر یک ساعتی رو تو فرودگاه منتظر می مونه و خبری...
  • سه شنبه نحس(۱) چهارشنبه 4 اردیبهشت 1387 11:19
    ساعت ۱۲:۰۰شب پدر با زن صحبت می کنه که برن فرودگاه جدید پیشواز عزیزی که قراره طیارش۱:۴۰ بامداد بشینه...زن چون تا حالا کار هماهنگیو به عهده داشته قبول می کنه،بعد از تماس تلفنی مرد از زن می خواد که نره مرد بهونشو می گیره،اینا بعلاوه حرفهای مادر که می گه رفتنت بی فایده است زن رو کم کم منصرف می کنه و می ره بخوابه.تو تخت...
  • حالش خوبه... دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 13:47
    می پرسین چرا؟معلومه یه هفته نشده حس می کنه که کمر شلوارش داره آزادتر می شه این یعنی خوب اراده کرده تا حالا...رژیمش رو رعایت کرده و شیرینی که کلا بلای جونشه میل نکرده.صد در صد هم غذای آب پز بی مزه نخورده که زود رژیمش دلشو بزنه و ولش کنه.نکته قابل توجه ورزشه که هر روز انجام داده و قطع نشده حتی تو اوج خستگی.اینو مدیون...
  • و اما امروز... یکشنبه 1 اردیبهشت 1387 14:43
    امروز لوپتو بهتره.از کی؟خوب نسبت به دیروز که می خواس کلا شرکتش منحل شه و دیگه نیاد سرکار...دیشب حسابی بریده بود.فکر اونهمه کار و پروژه نیمه تموم که بایستی تنهائی تمومشون کنه باعث شد به خودش بگه اینم یکی دو ماه دیگه بعدش استعفا می دم میام بیرون گور بابای هر چی پروژه و احساس مسئولیت...والا کلا از عنوان عوام فریب ریاست...
  • برشهائی از یک روز تعطیل! شنبه 31 فروردین 1387 09:39
    جمعه ساعت ۹ صبح زن: از خواب بیدار می شه آماده می شه بره خرید نون سنگک تازه. کتری رو می ذاره روی اجاق مرد رو صدا می زنه که کم کم پاشه و آماده شه برای مطالعه!از صف نونوائی زنگ می زنه به مرد چون می دونه به این راحتی از تخت نمی یاد بیرون. مرد:تا زن برگرده چائیو دم کرده.صوبحونه رو با کمک زن آماده می کنه و بعد از صرف...
  • رژیم از امروز بصورت جدی آغاز شده سه‌شنبه 27 فروردین 1387 09:13
    خوب...لوپتو در یک اقدام انتحاری از امروز صبح رژیمش رو با اندکی دخل و تصرف آغازیده است.راستش برنامه قبلی بدجوری تکراری شده بود حالا همونو با یکم تغییر شروع کرده... ضمنا در راستای تقویت زبان می خواد جهت یادآوری کتاب Advanced Grammar in Use رو از امشب اگر خدا بخواهد شروع کنه به خوندنش...و آخر هفته بره آریانپور ببینه چه...
  • باید اراده کنم...اوکی؟ دوشنبه 26 فروردین 1387 14:43
    لوپتو این کارارو باید جدی شروع کنه: ۱-رژیم غذائی مناسب چون اصولا فک می کنه یه چند کیلوئی تا مدلای Victorias Secret بیشتر فاصله نداره! ۲-ورزش بازم به همون دلیل بالا و نیز اینکه حسابی کیفور می شه. ۳-زبان که تازگیا می ترسه یه جا موقع اظهار وجود خدای نکرده کم بیاره و اینکه یه چیزائی تو سرشه که یه جاهائی بره. فک کرده...
  • 50
  • 1
  • صفحه 2