بعد از سفر!

فکر می کنی چقد مهلت داری واسه خوب بودن و محبت کردن؟واقعا زندگی ارزش این همه تلخی رو که به کام خودت و دو تا عزیز دیگه می ریزی داره؟آخه چرا؟چرا نمی خوای لذت ببری؟کسی پیدا می شه که به خودش و بعدشم نزدیکتریناش این همه آزار برسونه؟

پروژه خرید در سفر اصلا بر وفق مراد لوپتو نبود،همشم تقصیر مامان جونه خودش می دونه چرا!نذاش(البته وقتم نبود)که لوپتو طبق همون عادت لوسش تو خرید چند جا متاع دلخواهشو ببینه و بعد انتخاب کنه اینه که اصلا نچسبیده بهش خرید و هیچ بعید نیست به مامان جون بگه زنگ بزنه کنسل کنه قضیه رو.آخه متاعو نیاوردن خودشون قراره بفرستن.در عوض مامان جون شکار خوبی کرد تو خرید!

لوپتو همچنان دربدر Healthy Life و زبان و اون همه آرزو و آرمان و بلندپروازی!

تعطیلات و سفر و ...

لوپتو عمیقا دوس داره واسه یکی از عزیزاش یه کاری بکنه اساسی.دوس داره یه تحولی واسش ایجاد کنه.احتمالا از طریق همین وب و وبلاگ.اون دوس داره هنره عزیزشو اینجا عرضه کنه و اگه کسانی دوس داشتن از هنر عزیزش بهره ببرند.این فقط واسه اینه که لوپتو می دونه اون عزیز چقد کار کردن برنامه داشتن و استقلال مالی رو دوس داره.لوپتو می دونه که خدا اینقد بهشون لطف داره که بتونن همیشه عزیزشونو ساپورت کنن اما با شناختی که داره می دونه چی اونو آروم می کنه.کار و تو زندگی جریان داشتن!خدایا به لوپتو کمک کن تو این فقره.خودت می دونی اون چه حسی داره به اون عزیز.محبتی که خود جوشه،خارج از کنترل و اراده لوپتو.

لوپتو تازگیا از ناملایمات خیلی راحت می گذره و زیاد ذهنشو مشغول اون قضیه نمی کنه.شاید چون این قضایا واسش تکراری شده شایدم چون به نسبت گذشته اختیارات بیشتری داره و همین طور قدرت و استطاعت بالاتری.همین یه ساعت پیش دلش گرفت از حرفای تلفنی با پدر اما زود از دلش رفت.فقط بجاش سعی می کنه موقعیت هائی درس کنه واسه رفع مشکل به بهترین نحو.خیلی زود می تونه به خودش مسلط شه و شرایط بدو فراموش کنه و به اطرافیاش انرژی مثبت بده.ضمنا یه خوبی خوندن وبلاگا اینه که می بینی خیلیا توی همین شهر یا یه کم اونورتر دارن با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنن واسه همین خنده ات می گیره از این مشکلات تکراری و کهنه که ته همشو می دونی.خدا اینقد به لوپتو لطف داشته که تا حالا مسئله محیرالعقولی تو زندگیش پیش نیومده که از پسش برنیاد.

لوپتو هنوزم یاد گند خانم آریشگر میوفته یه خورده عصبی میشه.دیروز زد تمام پرو بال  بچه رو ریخت!یه مدل درآورد مدل موهائی که همیشه واسه مادری می زنه حالا لوپتو یه مدل فشن ازش خواسته بود.اولش تو آرایشگاه دید این هی داره می زنه موهای بخت برگشته رو.اما خوب درس معلوم نبود.بعد کوپ هم سشوار نامرتب کشیدن گیسشو تو دلش گفت لابد چون هول هولی سشوار کشیدن این طوری شده برم خونه درستش می کنم.حالا رفته دوش گرفته موهاشو سشوار کشیده می بینه نخیرم کرم آرایشگاه در حد پنج سانت مو بوده و کلا کچلش کرده.عصبی شده بود شدید.آخه زور داره آدم ده تومن پول ناقابلو بده بعد یه چیزی بشه که اصلا دوس نداشته باشه.خلاصه با اخلاقی یه کم هاپوئی رفتن مهمونی.دودو تو راه وقتی علت بق کردن لوپتو رو شنید سعی کرد با ترفندهای تو مایه رومنس لوپتو رو شارژ کنه و جواب هم داد.خلاصه رفتن دوست دودو همین که لوپتو رو دیده با اون سر کچل می گه مبارکه!آخه اخرین بار لوپتو رو با کلی مو دیده بود.لوپتو می گه مرسی آرایشگر زده کچلم کرده یکم دلخورم میگه نه اتفاقا بهت می یاد!خوب بالبع لوپتو یکم از این تعریف کیفور شد و سعی کرد از خون خانم آرایشگر فعلا بگذره.

لوپتو اینا فردا اگه خدا بخواد عازم سفرن.خدا کنه بتونه خریدشو بکنه گر چه اون پولیو که از پدر می خواس و در واقع هدیه ای بود که هنوز بعد چند ماه ازش نگرفته،جور نشد و نتیجتا یکم پولش کمه واسه اون خرید.لوپتو خریدای گنده و درست و حسابی دوس داره.از اینکه همش قاشق بشقاب بخره تو بوفه ای که البته نداره بزاره خوشش نمیاد.کلا دوس داره اگه کریستال شیکیم می خره استفاده کنه نه بزاره پشت شیشه سال به سال گردگیری کنه.جدا چه کار مسخره ای هستش.نه؟اما مثلا دوس داره تو بوفه اش پر باشه از نقره جات،ظروف عتیقه و خوشگل!

لوپتو می دونه که یکم دل چرکینیش از دوریه مادریه که تو این سفر همراهش نخواهد بود.

لوپتو بعد از سفر باید زبان و رژیمشو جدی تر پیگیری کنه.لوپتو فکرای زیادی تو سرشه.

لوپتو دیروز هنگام مراجعت به آرایشگاه سوار یه تاکسی بی سیم بانوان شد.چیز خوبیه واسه خانما با این وضعیت تاکسیا و مسافرکشا و بعضا آژانسا که ممکنه خانما وقتی تنها می خوان برن جائی راحت نباشن.تو هر منطقه چند تا بی سیم بانوان در حال گشت زنی هستن و به محض اعلام مرکز اگه کیس تو محدوده باشه می رن سرویس می دن.بین راهم که سوار می کنن فقط هم از جماعت اناث مسافر سوار می کنن.با شماره ۱۸۲۱ تاکسی بی سیم بانوان تماس بگیریم ضرر نمی کنیم!

پراکنده

لوپتو الان تو صفه!چه صفی؟صف آرایشگاه!رفته فیش گرفته گذاشته تو نوبت که کوپ کنه و از اونجا که نزدیک محل کاره پریده اومده کارت بزنه و بعد دوباره بره.بابا کلاس این خانم آرایشگر خیلی High هستش.لوپتو کلا روانی میشه هر وقت می خواد بره پیش ایشون.اما خدائیش لوپتو هر وقت می ره اینجا کلی سرگرم میشه با دیدن انواع و اقسام ترفندهائی که خانما و دختر خانما می زنن واسه زیبائی اما اکثرشو لوپتو دوس نداره.اون سادگی رو بیشتر می پسنده.مثلا همین دیروز داشت به دودو می گفت شانس آوردم مماغم رو فرم بود مگه نه دوران نوجوونی شاید بدم نمی یومد یه کم بهبودش بدم و البته که اگه اینکارو می کردم الان کلی پشیمون بودم.گر چه لوپتو با زمینه ای که از پدر بزرگوار داره مطمئنه ایشون بابت این گونه غرتی بازیها که مستقیما با جون آدم سر و کار داره ابدا خرج نمی کنه.همین الان از پدر هم متشکرم بابت این قضیه!

دیروز دودو امتحان داد.منتظر...

پس فردا عازم سفرن و لوپتو ناراحت که دودو گفت یکشنبه باید تهران باشیم.کل سفر لوپتو واسه خرید بود اونجا.یعنی دلش می خواد location برنامه که یه ماه با همه هماهنگ کردنو و مهیای چتربازی شدن رو همین الان تغییر بده به یه جای دیگه بدون مامان جون و بابا جون.آخه واسه این شکار فیل همه رو هم می خواسته ببره که کلاه نره سرش!

دیگه باید تندی بره به کوپش برسه.شب هم باید برن مهمونی و خیلی خورده کاریه دیگه.دیشب سر یه تلفن با دود بحثشون شده صبح سر تکه نونی که لوپتو واسه صبحونه اش سوا کرده و دودو کش رفته دوباره با هم مهربون شدن!