برگ دوازدهم

-این روزا خیلی درگیرم.درگیر دو تا کلاس CCNA و IELTS .باید واسه جفتشون وقت بذارم.فقط دلم می خواد زودتر اولیه تموم شه که با فراغ بال برم سراغ زبان و امتحانش. 

-دیشب رفتیم خونه داداش برای بدرقه اش. واسه قضیه Green Crad داره سه هفته ای میره کانادا و بعد هم آمریکا.خلاصه اگه من و دودو هم تو اسباب اثاثیه اش جا می شدیم بدک نبود ما رو هم می برد!اضافه بارش هم به عهده خودمون!والا،خوب این چه کاریه ما که قراره بریم اندکی زودتر به کسی بر می خوره احیانا؟پریشب رفتیم واسه Sister-in-low یه کیف چرم خوشگل ابتیاع فرمودیم که طبق معمول سلیقه بنده خرج گذاشت رو دستمون بعد هم واسه خالی نبودن عریضه برای همسرشون هم یک دمپائی نادر اصل خریدیم دیروز هم واسه دختر کوچولوشون یه باربی دال و رسوندیم دست داداش که ببره. 

-دیروز باباجون گزارش گردش حسابشونو دادن به دودو امروزم پسردائی جان گزارش حساب خود دودو رو می ده.دیگه فک کنم دوشنبه این طورا مدارک رو تحویل بدیم در کمال دل خجستگی البته! 

-نهایتا تا 10 آبان افتخار می دیم به جناب دکتر و بعد خونه رو تخلیه می کنیم میریم خونه جدید!ما بالاخره به همت مامان جون اون خونهه که پسندیده بودیمو خریدیم 13 شهریور قولنامه کردیم و دیگه همین روزا پولو کامل می دیم و نقل مکان می کنیم.مادری رو جمعه بردیم که خونه رو ببینن. ظاهرا گفتن خوبه!در هر حال من و دودو دوسش داریم گر چه یه حرف و حدیثائی پیش اومد و یه کمی هم قضیه کش اومد و باعث شد دیگه اون جوریا خوشحال نشیم واسش ضمن اینکه اصلا وضعیت اینجامون پایدار نیست. 

-واسه عید فطر به مامان جون یه دست لیوان RCR کادو دادیم به مامی خودم نقدی دادم که برن دستبند بخرن و واسه اون یکی Sister-in-low یه گلدون چوبی البته کادوی خونه شون بود که با تاخیر دادیم. 

-دیگه اینکه امیدوارم هرچه زودتر از این شرکت برم به خاطر تمام چیزائی که تو حیطه کاری می بینم و مجبورم کنار بیام باهاش.الان این مدیر مالی زنگ زده گله مند بود که چرا لپ تاپشو زود ندادم بهش!نمی دونه من دست تنهام و مدیرعامل واسم نیرو نمی گیره، نمی دونه مدیر پشتیبانی ازم خواسته کارشو انجام ندم و هزار تا نمی دونه دیگه.فقط دوس دارم برم هر چه زودتر.خسته شدم از سر و کله زدن باهاشون. 

-یه سفر یه روزه به اصفهان واسه گرفتن مدرک من و دو روزه به شمال با بچه های دائی دودو هم داشتیم تو این مدت.