برگ اول از زبان من!

لوپتو قصد داره از زبان من بنویسه!اشکالی داره؟این یک توافق دو طرفه است.لوپتو فک می کنه این مدلی خیلی به ذهنش می تونه پر وبال بده و به قلمش قدرت.اما لوپتو نمی دونه که من چقد کارام زیاد شده و تو این مدت نتونستم تصمیم جدید رو اعلام کنم.دیگه دیدم داره خیلی این پنجره خاک می خوره،صلاح دیدم یه ابراز وجودی بکنم و برم...

-یه حسی دارم...حس سبکی...ته دلم یه جاهائی غنج می ره خودمم نمی دونم کجا!از مرور کارائی که می کنم،وظایفی رو که دست و پا شکسته در قبال یکی از عزیزام انجام می دم کلی کیفور می شم.

و.ن.*:کلی نوشتم همش دود شد رفت هوا

-روزائیه که در عین پرکاری و گرفتاری زیاد و کم کاری تو بعضی زمینه ها از جمله ورزش و رژیم غذائی و کمی به هم خوردن نظم زندگی اما جریاناتش خوبه و اگه رو روال پیش بره دلچسب.دیشب دیر رفتم تو تخت کلی ام اونجا فکر می کردم در مورد جریانات اخیر.در مورد اینکه چی بود و چی شد و چیا می خوام که بشه.در مورد اون قلب مهربونی که تو اتاق اون وری می تپید و من از تصور شنیدن اون نفسا و ضربان غرق لذت می شدم.از تصور اینکه اون جسم خسته چقد در کنار دختر کوچیکش به امنیت می رسه!می دونی خدا جون سالهای ساله که اون داره می بخشه و ما رو سیراب می کنه.چه مغرور می شم وقتی حس می کنم اون وجود مهربون و بزرگوار قبولم داره و بهم تکیه می کنه!مرسی بابت همه چیز.

-اون فرش زاغارت که کلی بابت خریدش من و دودو با این دستای کوچولومون زحمت کشیده بودیم و عرق جبین ریخته بودیم و پول جمع کرده بودیم،نامرغوب از کار دراومد.یعنی خدا خیر بده به خواهر بنده که تو مهمونی پنج شنبه من دید فرش یه جا که به آخراش می رسه دو رنگ شده!مگه نه من و دودو و اون همه کارشناس فرش که با ما اومده بودن خرید که متوجه موضوع نشدیم و خیرندیده فروشنده تو این مدت بسی گردو شکونده بود با دم مبارک!و البته من چقد خوشحال شدم و دعا به جون خواهرم فرستادم چون از اول پشیمون بودم اما مگه گذاشتن من پس بدم اون فرش لعنتی رو.خلاصه دیروز فرش رو پس فرستادیم حالا بماند که معلوم نیست چه بکنه با پول ما و چک پسرخاله!تا این دودو باشه به حرف دل من گوش کنه نه اینکه فقط بگه"عزیزم تو فقط می خوای جنس گرون بخری این فرش عالیه و اله و بله..." اگه بدونین این جماعت فرش شناس چقد به من گفتن برد کردم با این فرش یحتمل منظورشون این بوده که اون کلاه اشانتیونی که بهم دادن خوب چیزی بوده دیگه!کلاهی بس گشاد و جادار!دیگه واسه من درس عبرت شد در این فقره و موارد مشابه جز به چشم و سلیقه خودم حرف نابلدون رو جدی نگیرم.یه بار گرفتم این شد نتیجه اش!

-امروزم چند تا آژانس می خوایم بریم.تا چه شود...

*وسط نوشت!