پیراشکی خسروی

لوپتو دیروز یه کار اداری داشت و مفتخر شد بره طرفای جمهوری و کلی حض ببره از گرما و آدما و از آنجا که بسیار دل خجسته تشریف داره وسط اون همه حض و کیف و کوف تصمیم گرفت بره پیراشکی خسروی.آخه اخیرا هر دفعه فرصتی دست می داد و اون طرفا می رفتن واسه کاری پیراشکی تموم شده بود.آخرین بارم نیمه فروردین رفته بودن دیدن کلا از شانسشون خسروی رو از جا کندن و دارن اونور خیابون ورژن جدیدشو علم می کنن.این بود که لوپتو حسابی حریص شده بود واسه خوردن پیراشکی که کلا تا حالا به یاد نداره بیرون جائی خورده باشه.از تصور قل زدن خمیر تو یه عالمه روغن مزخرف حالش به هم می خوره.اما دیروز دیگه اسم خسروی به این تصور چربید و یه دونه مخصوص و یه دونه کرمدار لومبوند.واسه مادری اینا و دودو هم چند تا پیراشکی گوشت خرید.اما خوب پیراشکی خسروی اون طعمیو نداشت که لوپتو تو ذهنش تصور می کرد ضمن اینکه خورد تو ذوقش وقتی دید جائی با این سابقه برداشته تو لیستش نوشته پیراشکی کالباس یا ژامبون مرغ.تمام لطف این جور جاها اینه که تو رو ببره به دورانی که توش نبودی و طعمی رو زیر زبونت بیاره که ۵۰ سال پیش مشتریاش مزه مزه می کردن حتی از نظر لوپتو اون میز امروزی وسط مغازه هم که واسه مشتریا گذاشته بودن اصالت خسروی رو زیر سوال می برد.تو برنامه داره یه بار با دودو برن کافه نادری ببینن اونجا چه خبره...لوپتو گاهی که میره نون سنگک بخره با خودش میگه دور نیست زمانی که بیاد و خبری از این نونوائی سنگکی ها هم نباشه و لوپتوی پا به سن گذاشته بشینه واسه نوه نبیره هاش از خاطرات نون سنگکی اش بگه و آلبوم تصویری ارائه بده.

پ.ن.کلی حرف داره از کارای این چند روز اما حوصله نوشتن اصلا!