موضوع انشاء:شب خود را چگونه گذرانده اید؟

البته بر همه ما دانش آموزان واضح و مبرهن است که خواب در زندگی چیز خوبی است و از آنجا که لوپتو تمام چیزهای خوب را دوست دارد او هم می خوابد و هر از گاه خواب هم می بیند که اصولا بعد از بیداری چیزی هم از خواب به خاطر نمی آورد.اما دیشب خوابی دید که به خاطرش هم مانده(گوئی می دانست اگر نبیند نمی تواند انشاء بنویسد)و  برای حفظ اصالت اثر خواب را همان گونه که دیده نقل قول می نماید:

لوپتو دیشب یا شاید هم دم دمای صبح خواب دید.خواب کسی که سالها پیش در عهد نوجوانی و خامی و جاهلی(الان یه نموره کمتر جاهله)یک دوره ای در زندگی لوپتو حضور داشت و با تغییر بعضی شرایط و به اراده لوپتو نقشش تو زندگی اش تموم شد و رفت.البته این شخص هنوزم که هنوزه سالی یکی دو بار به طرقی سعی می کنه حالی از لوپتو بپرسه که خوشبختانه تو این چند سال دستش به لوپتو نرسیده.فی الواقع لوپتو اصلا نمی تونه تجسم کنه باهاش صحبت کنه.کلی باهاش احساس غریبی می کنه و اصلا از اون حسای کودکانه خبری نیست که بخواد باهاش جوری غیر از این باشه.واسه خودشم عجیبه که این آدم بعد این همه سال هنوز تماسی می گیره  گرچه در طول این سالها همه از جانب لوپتو بی پاسخ مونده!باالطبع این رابطه کودکانه عهد نوجوانی هم چیزی نبوده که لوپتو بخواد تو بوق و دهل کنه و جار بزنه بخصوص جلوی دودو.کلا لوپتو علاقه ای به پرداختن به جزئیات از هر نوعش نداره و تقریبا دودو دستش اومده این اخلاق لوپتو رو و اگه یهو بفهمه لوپتو در دوران طفولیت تو غار زندگی می کرده و تا حالا نگفته زیاد حیرتزده نمی شه!دیگه واضحه لوپتو در مورد روابطش چقد به دودو تا حالا ریپورت داده.خلاصه تو خواب دیشب این شخص لوپتو رو از طریق خود دودو پیدا کرده بود و دادار دودوری به پا کرده بود و کلی ادعای مالکیت معنوی می کرد!لوپتو تو خواب هم احساس کرد این موضوع اونقدی مهم نیست که بخواد با توضیحش واسه خودش شر درست کنه لذا ابتدا در یک اقدام مجددا شرافتمندانه به ignore کل قضیه پرداخت غافل از اینکه طرف یه دمبل و دیمبوئی واسه دودو بعنوان مدرک رو کرده!حالا تو خواب لوپتو شاخش دراومده بود که چرا دودو هیچ واکنش بدی نشون نمی ده و خیلی جنتلمنانه با قضیه برخورد می کنه حتی واسه کنجکاوی هم نمی پرسه قضیه چی بوده!این کل داستان خواب لوپتو بود اما باعث شد یه ذره لوپتو امروز به فکر فرو بره که اگه یه روزی همچین اتفاقی بیوفته واکنش دودو چیه؟آیا لزومی داره لوپتو یه داستان هزار و یه شب از گذشته اش به هم ببافه و هر شب دودو رو با اون بخوابونه؟یا خود لوپتو یه همچین موردی رو در مورد دودو چه مدلی باهاش کنار میاد گر چه از جانب دودو تقریبا مطمئنه که زیادی پاستوریزه عاطفی بوده!کلا خودشو می شناسه تو این جور موارد هر چقد هم سعی کنه با موضوع Open minded برخورد کنه نمی تونه.یعنی اینقد تو ذهنش تخیلاتش در مورد اون رابطه فعال می شه و اونقد به هم می بافه و از طرف بدش میاد که نهایتا یه رویه هاپوئی باهاش در پیش می گیره و می زنه طرفو از زار و زندگی ناامید می کنه و نتیجه افتضاحی به بار میاره.اصلا کاری می کنه که طرف دست از صداقت و راست گوئی بکشه و بطور ناجوانمردانه ای وقایع رو پنهان کنه.خلاصه لوپتو مونده اگه یه روزی همچین اتفاقی بیوفته طرفش رو دچار سوء از نوع ظن،تفاهم یا حتی هاضمه می کنه؟یا نه اونقد باجنبه است که به یه سری مسائل بی اهمیت میدون واسه جولون نمی ده!گر چه اصولا تا حالا دودو در این مسائل اصلا قبیله ای و مغولی برخورد نکرده!

این بود انشاء لوپتو در مورد...

پ.ن.لوپتو اصلا حال نداره بره با همکارای گرامی نمایشگاه کتاب از طرفی کمی بی حال است برای سر کردن ۲:۳۰ دیگر در شرکت!چه کند؟