همین طوری!

۱-یک کار مثبتی که از اول هفته جاری و خدا رو شکر رو به اتمام، لوپتو شروع کرده اینه که شبا کمی زودتر بخوابه که صبح مقادیری زودتر پاشه و سر کار هم به موقع برسه!خوب این قضیه بالطبع واسه لوپتو انقلابیه چون اصولا اون تو زندگیش به زود خوابیدن و زود پاشدن عادت نکرده کلا تو خانواده ای بزرگ شده که همیشه روزای تعطیل کرکره رو می کشیدن پائین و کلی لالا می کردن!حالا لوپتو این چند ماه اخیر هم به دلیل تغییرات اساسی در زندگی اش که احتمالا به عرضتون خواهد رساند دیگه نهایت بی نظمی رو می کرد و یه جورائی گل و بلبلی می رفت شرکت و کلی پر رو بازی در میاورد.البته کار کردن زیر نظر مدیرعاملی که در هفته یه روزش تهران بود کلی لوپتو رو تو این مورد شارژ می کرد.اما خوب از اونجا که همیشه در رو یه پاشنه نمی چرخه زد و مدیر عامل عوض شد و ایشون دیگه هر روز به شرکت میاد و اتفاقا محل استقرارش هم با دفتر دستک لوپتو یه جاس.اینه که لوپتو کم کم زنگ خطر رو شنید و از قضا یه روز صبحم که خوش خوشک ساعت ۹ اومد سرکار مدیرعامل رو در اتاقش دید و چند تا تیکه هم بارش شد!اینا همه باعث شد لوپتو تصمیماتی بگیره و تا حالا که نتیجه بد نبوده.

۲-خوب امروز از دودو یا همون خرسی رنجیده گر چه اهمیتی نمیده اما یه زمان برخوردائی ازش می بینه که می خوره تو ذوقش.کلا حیف شد لوپتو به خدا!گاهی احساس از دست رفتگی می کنه!قضیه هم برمی گرده به دیشب سر تماس تلفنی دودو با مامان جون.صحبت خونه بود و مابقی ماجرا...کلا لوپتو تو یه سری مسائل خیلی از نظر خودش Lady بازی درمیاره،به عبارتی شانش رو بالاتر از یه اموری می بینه و اصلا قاطی بعضی مسائل نمی شه،البته اینم بگه که نسبت به اون قضیه یه اطمینان خاطری داره و خدا رو شکر خواسته اش برآورده است.لذا واسه همین یه چیزائیو اصلا پرس و جو نمی کنه و پیگیر نمی شه خیلیم واسش گرون تموم میشه که وقتی بعد سالی یه جریانیو اونم کاملا بی غرض می پرسه یه برخورد لوسی ببینه از دودو که این مورد به هر دلیل دیشب اتفاق افتاد.حالا بگذریم...

پ.ن.دیروز لوپتو تا ۷ شب کارش طول کشید.۷:۳۰ نالان و خیزان رسید خونه،دودو هم که طبق معمول هیچ سرویسی از نوع چای و پذیرائی بهش نداد.یه چیز خورد و بعد بحث بالا رفت خوابید یه چیز دور بر ساعت ۸:۳۰ گر چه کامل خوابش نبرد اما چرتکی میزد تا دیگه ۱۱ دودو هم خوابید.حالا حدود ۱۱:۲۰ تلفن زنگ می خوره.لوپتو دیگه می دونه تلفنای بعد ۱۰ شب از طرف خانواده گرامی هستش چون اصولا سرشبشونه اون موقع.پاشده می بینه خواهر محترم هستش.حالا خواهر فهمیده لوپتو رو از خواب بیدار کرده ولم نمی کنه همش می پرسه دیگه چه خبر...خوببب...دیگه چه خبر؟