Persian Cat

خوب...جونم براتون بگه که لوپتو گند زد رفت،آقا این لوپتو هفته پیش که رفت رو ترازو ۲ کیلو کم کرده بود و کلی ذوق مرگ شد و این حرفا حالا دیروز رفته رو باسکول(؟)می بینه دوباره ۱ کیلو وزنش اضافه شده یعنی سرجمع با اونهمه عرق ریزون و کم خوری که کرده از قرار دو هفته ای یک کیلو تازه دیشبم که دیگه قاط زده بود،دو عدد شیرینی خورد با کلی کشک تازه(این کشک خورون تو خانواده لوپتو اپیدمیه)و شام و این حرفا یعنی احتمالا الان اون یک کیلو هم برگشته سرجاش!پس نتیجه گیری اینکه وزن مبارک لوپتو هر دو هفته یه بار Reset می شه برمی گرده سرجاش،چه کنه دلبستگی توده های چربی با اندامشو!پس رسما Bye با مدلای Victorias Secret و این حرفای سوسولی و دل خوش خنک!لوپتو بواقع دیشب دچار Depression عظیمی شده بود،خرسی هم نبود که به هله هوله خوریش گیر بده بجای اون خواهر محترم هم اونو در پروسه چربی سازی به طرز شرافتمندانه ای همراهی می کرد.صبح کله سحر هم که از خواب پرید روش به دیوار حال تهوع بدی داشت.خلاصه این اعترافات تکان دهنده رو کرد تا کسی دچار وهم نشه که اینجا یه مدل VS از نوع Persian اش داره تقریر می کنه!نگارنده در حال حاضر به یه پیشیه خپل Persian بیشتر شبیه!

پ.ن۱.اصلا از این کفش Clarks راضی نیست گالش زشتیه که تازه پاشو هم اذیت کرده!

پ.ن۲.امروز اصلا حس کار کردن نداره ثانیه شماری می کنه واسه ساعت ۵:۳۰ بعدازظهر.کلی هم خودشو می زنه به اون در.مگه قراره یه سری قرار مدار واسه هفته آینده بذاره؟!

پ.ن۳.بلاتکلیف شده یه کم با این شوکی که دیروز رو باسکول بهش دست داد.

پ.ن۴.آی حرصش می گیره وقتی خواهرش خیلی Relax می گه "داری می شی نخ از این لاغرتر نشو زشته" آخه عزیز دل برادر یه نگاهی به دور و برت بنداز ببین چه خبره!بیا بیرون از استاندارد اندام قرون وسطائی و قیافه های قجری!

پ.ن۵.دوستش دیروز پیشنهاد داد برن پیک نیک واسه جمعه.لوپتو پیک نیک و مامان بازی دوس داره.بره تو جلد خرسی که اونو هم واسه رفتن راضی کنه.آخه خرسی خیر سر بقال سر کوچه حس درس خونی می گیره اونم نه تو طول هفته خدای ناکرده میذاره قشنگ روزه جمعه که کلا به چیز بده Week end لوپتو رو!البته ناگفته نماند اون یکی خواهر گرامی لوپتو قبلا Week end رو به چیز داده با اون خوابی که واسه لوپتو دیده که همانا دو روز تقبل سرپرستی دو فقره خواهرزاده شرشه.بابا لوپتو از کل ماه چهار روز تعطیله توئه ستمگر ۶ روزشو واسش برنامه کودک یاری می چینی؟بهتم بگه "نه" قهر می کنی؟خوب بابا اصلا اشکال نداره قهر کن اما خواهشا پر و پیمون نه اینکه باز هفته بعدش که خواستی بچه ها رو یه جا حواله کنی یاد لوپتو بیوفتی و دوباره روز از نو روزی از نوع!ای روتو برم سنگ پای قزوین!

 

تماسهای تلفنی روز سه شنبه لوپتو!

۱-لوپتو: سلام!من...هستم از دفتر مرکزی تهران،میتونم با آقای مهندس...صحبت کنم؟

آقای کارمند(با لهجه ترکی):سلام...آقای مهندس جلسه هستن.شما یه نیم ساعت دیگه مزاحممم...یه نیم ساعت دیگه زنگ بزنید!

لوپتو:

**********

۲-خانم کارمند(مهندس برق در دهمین تماس طی دو روز اخیر جهت امانت گرفتن دوربین):سلام!دوربین که دستته؟کسی نبرده که؟من واسه امروز می خوام!

لوپتو:نخیررررررر...همین جاست خانممم،کشتی منو بسکه چک کردی!کسی هم نبرده،بیا ببر(خیر سرت)

یک ساعت بعد از امانت گرفتن دوربین همان خانم کارمند: سلام ببین من کارم تمومه منتها عکسای دوربین رو چطوری رو کامپیوترم ببینم؟نکنه واسه اینه که ACDSee ندارم؟

لوپتو:نه اگه دوربین رو سیستم شناخته باید تو My Computer بتونی محتویات Memory شو ببینی...

خانم کارمند:یه پیغام میده!

لوپتو:ببین اگه شناخته باشه مث Windows Drive هائی که داری و تا حالا ایشالا دیدی باید یه Drive اضافه شده باشه که همانا حافظه دوربینه و Blab Blab Blab

بالاخره خانم کارمند:آهااان...از My Computer باید برم؟آهااان

لوپتو: (آخه تو با این IQ در حد مرغ چطوری مدرک کارشناسی برق گرفتی؟گل بگیرن در اون دانشگاهو که به تو مدرک عطا کرد)

**********

لوپتو:چرا قطع کردی؟

خرسی پشمالو در ماموریت:صدات نمیومد!خوب چطوری؟شرکتی؟

لوپتو:آره مشغول کارم،تو چی کارا می کنی؟

خرسی:منم کارخونه ام،اینجا اعلام کردن تا سه روز هوا خرابه،شاید پروازا کنسل شه!دعا کن بتونیم برگردیم!

لوپتو:جدی؟ای بابا،چه بد،چقد امسال اونطرفا هوا خراب می شه هییی...همین امروز صبحم که رفتی من نتونستم بخوابم تنهائی

خرسی:آخی،حالا شبو چی کار می کنی؟تنها نمونی

لوپتو:نه احتمالن خواهر بیاد پیشم

خرسی:آره تنها نمونی عزیزم و Take care و این حرفا

لوپتو:اما من هنوز باهات قهرما

خرسی:واسه چی پیشی؟مگه چی کار کردم؟

لوپتو:خودت می دونی بی ادب در ضمن من آفتابه نیستم،این دفعه که دنبالم موس موس کردی یه آفتابه ای نشونت بدم...

خرسی: آخییی...راستی امروز تو هواپیما یه مرده ریشو از این شلخته ها هی دستمال می خواست،دختره مهموندار هم بی تجربه و تازه کار آخرسر بهش گفت "آقا مگه روضه می خونن اشک می ریزی همش دستمال می خوای؟"مرده هم پا شد داد و بیداد که "به من توهین می کنی؟حسابتو می رسم،اسمت چیه تو بی ادب؟"

لوپتو:آره واقعا چقد مهمونداره بی تجربه بوده!(لوپتو الان یادش افتاد که این چه ربطی به قهر من داشت؟ای خرسیه پشمالو یه حالی ازت بگیرم برگشتی!اصلا هم نمی ترسم شبا،چه بهتر که نیای!بی ادب به پای من می گه آفتابه!حالا چرا؟چون لوپتو عادت داره موقع خواب به روش جنینی لالا کنه و یه پاشو می کشه تو شکمش!یعنی اینطوری پاش شبیه دسته آفتابه می شه؟)

پ.ن.لوپتو امروز بره رو ترازو ببینه چه کرده،دیشب موقع ورزش اصلا از اندامش خوشش نیومد!ضمن اینکه شدید ضعف داشت،باتفاق خرسی یه پیتزا و ساندویچ سفارش دادن و خوردن!ضمنا پیتزائیه که احتمالا معرف حضور پیتزاخورای تهرانی هست بعد عید یه ۲۰٪ قیمتهاشو بالا برده قروبونشون بره قدم خیر دقیقا مطابق درصد افزایش حقوق کارگران زحمتکش اونم تو همه موارد کاش همین یکی بود!

لوپتو و کارهایش!

۱-لوپتو فردا که بیاد دو هفته است که سعی کرده تغذیه اش اصولی باشه همراه با ورزش!خودشو کاملا محدود به برنامه رژیم نکرده و هر روز غذائیو که موجود بوده میل کرده اما خوب به میزان کم.حالا بره رو ترازو ببینه چه کرده.تا هفته پیش که دو کیلو کم کرده بود!امیدواره طی هفته اخیر جبران نشده باشه!دو سری هم مهمون داشته و بالطبع غذای کمی تا قسمتی چرب میل کرده البته تو مهمونی شام دوم دیگه رغبتی به خوردن غذای چربش نداشت و شام نخورد.در ضمن خیلی شرافتمندانه شیرینی نخورده حتی یه دونه!

۲-لوپتو قربونش برم اصلا و ابدا سراغ زبان نرفته،نه از نوع کتابیش نه از نوع کلاسیش!اونوقت پررو پررو می خواد به جائی برسه.آخه بگو با این زبان الکن کجا به سلامتی؟می دونه اگه اینو هم مث ورزش جدی شروع کنه میذاره پشتش،اما کی؟الله اعلم!

۳-لوپتو جمعه دلو زد به دریا و یکی دو تا چیز خرید!کلا یه اخلاقای گندی تو خرید داره.اول اینکه باید کل شهرو بگرده مبادا جائی مال بهتری باشه و اون از کفش بده!دوما حالا وقتی هم می خره اکثرا روش به دیوار مث ...پشیمون می شه که کاش اینو نخریده بود،کاش اونو خریده بود،کاش اونجا رو هم سر زده بود و ...خلاصه اول به دنبال یافتن کفشی مناسب پاهای مبارک که دم به دقیقه مشکلات دارن رفت بازار کویتی ها که خوب تعطیل بود.بعد به خرسی پشمالو پیشنهاد داد سر راه بره هفت تیر.همین جوری شاید تو اون همه مانتو بی ریخت چیزی برازنده اش(؟) پیدا کنه.خلاصه رفتن و پشمالو جون غر زد که چقد از پروسه خرید مانتو بدش میاد!لوپتو هم در دل گفت میرم مانتوفروشی همیشگی اگه چیزی یکم نظرمو جلب کرد می خرم.چون اصولا به تجربه ثابت شده هر وقت چیزیو دیده پسندیده و نخریده جای دیگه هم چیز مالی ندیده و نهایتا برگشته رفته سراغ همون جای اول.خوب چه مرضیه همون اول این کارو می کردی.خلاصه لوپتو در کمال ناامیدی بین مدلای اجق وجق مانتو چرخ می زد تا اینکه دو مدل ساده رو دید و واسه پرو رفت.هر دو ساده اما به تن لوپتو برازنده بود و بسیار مناسب محل کار.لوپتو اصولا چند سالی دنبال یه همچین تیپ مانتوهای ساده بود اما نمی یافت!به خصوص جنس خنک و نازک.خلاصه بعد کلی سر خرسی رو بردن که کدوم بهتره کدوم شیکتره کدوم رنگش کدوم سایزش کدوم کوفت...به توصیه خرسی هر دو تا رو برداشت اونم با قیمت مناسب.آخه روز قبلش یه جا تو میرداماد مانتو ساده و زشتی رو سوال کرده بود اونم گفت ۳۸۵۰۰!لوپتو هم تو این قیمتا سیر می کرد.اما اونجا هر کدوم رو ۲۱۵۰۰ خریده بود!مفتتتتتتت!خلاصه با این خرید یکم لب و لوچه آویزونش شکل بهتری به خود گرفت.آخه همیشه وقتی چیزی میخواد و یافت می نکند اعصابش به هم می ریزه،لباش آویزون می شه و بی نهایت به دل پشمالو غر می زنه.و همه ماجرا رو کلا می اندازه گردن خرسی پشمالوی معصوم!بعد که کمی شنگول گشت به خرسی پیشنهاد داد برن سمت تجریش و تندیس و این حرفا.گفت جهنم و ضرر.کتونی خوشگلی دیدم می خرم دیگه.خلاصه رفتن همانا و تو اولین مغازه Clarks گیر افتادن همان.حالا لوپتو کلا قید Clarks رو زده بود چون کفشای زنونه خوبی توش پیدا نکرده بود.خلاصه ماجرا دو جفت کفش Clarks شد واسه خرسی و لوپتو!(از آب گل آلود ماهی گرفتن خرسی رو دارین که)یکی دو روز اول که کفشه پای لوپتو رو اذیت می کرد رسما قاط زده بود که اینهمه پولو داده واسه یه گالش بی ریخت که جهنم بی ریختیش راحتم نیست خیر سرش.اما امروز یکم بهتره و سعی می کنه خودشو با این خرید نوبرانه اش دلداری بده!دلشم رفته تو این کتونیای خوش بر و رو که از دست داده شون.عذاب وجدان داره که اینبارم بخواد کفشرو بذاره خاک بخوره.آخه پارسال بعد کلی گشت و گذار یه Adidas خرید اما لعنتی نه اینکه یه کم کوچیک بود بدجوری پاشو اذیت می کرد ونهایتا ۸۰۰۰۰ تومان ناقابل را دودستی بخشید به خواهر جان!اصولا هم لوپتو آدم دست و دل باز و لارجیه!خلاصه دعا کنید واسه لوپتو که با این کفشه کنار بیاد.

۴-لوپتو کلی هم از لاغر شدن و سایز کم کردنش ذوق مرگ شد وقتی دو تا از شلواراشو که طی ماههای اخیر واسش تنگ شده بودن پوشید و دید می رن بالا و رو کمر مشکل ندارن.قریب به یقین شلوار جینی رو هم که دیده بود و کمی واسش تنگ بود الان می تونه بره بخره.شگفت انگیز اینکه این تغییر سایز در عرض یک هفته حاصل شده بود.نتیجه این شادی گرفتن روحیه ای بود که باعث شد لوپتو پنج شنبه بخواد شام بره بیرون که البته شامش جالب انگیزناک نبود.

۵-لوپتو دیشب هم هوس کرد شام بره بیرون پیتزا بخوره که بعد از تردمیل رفتن و رو به موت شدن و به همراه اون احساس سیری که بهش دست داد قیدشو زد و زودتر از همیشه خوابید.نتیجه save شدن مقادیری پول زبان بسته،پیشگیری از چربی سازی و قبراقی امروز سر کار به دلیل خواب مبسوط شب گذشته شده!

۶-لوپتو باید بره یه جلسه مزخرف که خودش ترتیب داده و دیگه نباید بنویسه قاعدتا.

پ.ن.دقایقی پیش واسه لوپتو بستنی آوردن که میل نمی کنه.اینم در راستای پیشگیری از پروسه چربی سازی بدن!